سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
سلام . یه سلام خوب و گرم به بانوی مهربون خودم و به همه دوستان عزیز که به من لطف دارند و وبلاگ منو می بینند .
دیروز ماهگرد بهترین حادثه زندگی من بود . دیروز ماهگرد اشنایی من با بانوی برفی خوبم بود . و من در کنار بانوی خوبم روز خوبی رو گذروندم . دیروز صدای بانو گرمتر از همیشه و خنده هاش بیشتر از همیشه سر شار از محبت و عشق بود . هر ماه وقتی که به نوزدهم نیز می شم یه حسی بهم می گه که عشقم عمیق تر شده . این گذر زمان به من یاد اور می شه که هنوز زنده هستم و هنوز می تونم زندگی کنم . چون که بانوی خوبم در کنار من هست و من از افتخاراتم اینه که در کنار بانو هستم و بهش عشق می ورزم . برای من همیشه بهترین هدیه لبخند بانوی خوبم بوده و هر وقت که اون خندید من با تمام وجودم خندیدم . و خنده ی زیبای تو همواره برای من شادی بخش ترین لحظه رو ایجاد کرده . از تو ای بانوی مهربان به خاطر تمام خوبی ها و مهربونی هایی به من کردی ممنونم .
این گل رو هم به بهترین و با احساس ترین بانوی دنیا تقدیم می کنم و بعدش یه مناجات با خدای خوب و مهربون دارم .
خدایا تو رو به بزرگی و عظمتت قسمت می دم که همیشه بانوی خوبه من سالم و تندرست و خوشحال در کنار من باشه و من این سعادت رو داشته باشم که بهش عشق بورزم و بهش محبت کنم . خدایا تو رو به تمام زیبایی های دنیا قسم می دم که این بانوی برفی و مرد بارانی رو به هم برسون . تا برای همیشه در کنار هم باشند . آمین .
و عاشقانه فریاد می زنم که بانوی خوبم دوستت دارم . بانوی خوبم می پرستمت و به اندازه همه خوبی های دنیا و به اندازه وسعت اسمان عشقمون دوستت دارم . ( حرفهای دل مرد بارانی برای بانوی برفی )
سلام . یه سلام به گرمی عشق یه سلام به بزرگی صفای و مهربانی عشق .
امروز می خواهم بگویم ، بانوی مهربانم ای که تنهاییم را در چاه زمانه به اسارت کشیدی و مرا از بند غم و اندوه رهایی دادی ، به تو عشق می ورزم . من دیگر تنها به دوست داشتن تو اکتفا نمی کنم چرا که تو لایق عشق ورزیدنی . عشقی به زیبایی پر سنجاقک و عشقی به نرمی خواب کودکانه اوا ، و عشقی به وسعت ساحل به کران قلبت . به تو عشق می ورزم و از خداوند بزرگ همواره سلامتی و شادابی تو را از صمیم قلب و با دستانی نیازمند به او ، و افراشته به سوی گنبد زیبای اسمان اشک نیاز به درگاهش می ریزم و برای عشقمان و برای در کنار هم بودنمان فریادی از سر عشق سر می دهم . و همیشه بوسه عشق را بر دستان کوچک و مهربانت که اوای زندگی من است فرود می اورم و سر تعظیم به گریبان می برم در برابر عشق تو که در دل نهان دارم .
سلام . یه سلام گرم یه سلام به پهنای اسمان عشق بین من و بانو . امروز تصمیم گرفتم بعد از یه عذر خواهی به خاطر غیبت طولانی مدتم چند خطی رو بنویسم .
نشانی
خانه دوست کجاست ؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد .
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید .
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :
نرسیده به درخت ، کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است .
و در ان عشق به انداره پرهای صداقت ابی است .
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر بذر می ارد .
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل ،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد .
در صمیمیت سیال فضا ، خش خشی می شنوی .
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی ، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست ؟
اکنون من ادامه می دهم :
خانه دوست قلب خود توست .
دوست منزلی جز قلب دوست دار ندارد .
نازنینم ، بهترینم ، بانوی زیبا و مهربانم
دوست تو و عاشق تو خانه ای ندارد جز قلب تو
پس مرا همواره در کنجی اندر خانه خود جای ده